میثم تمّار ، آینه حق و اسوه مقاومت

 

به مناسبت سالروز شهادت میثم تمّار ، بیست و پنج ذی حجه سال ۶۰ هجری قمری

مکتب امام على(ع) انسان‏ساز و تربیت‏کننده بود. آن کس که استعداد رشد و کمال داشت، در پرتو شخصیت والاى امیرالمؤمنین(ع) جان مى‏گرفت و زنده مى‏شد و راه تعالى و شکوفایى معنوى را پیش مى‏گرفت و به «معراج انسانیت‏» مى‏رسید. چه بسیار، روحهایى که در چشمه سار ولایت و هدایت آن امام، تطهیر شدند و به وارستگى رسیدند و «خود» را فداى «خدا» کردند و این نشانه عظمت فکر و ایمان و دلیل حقجویى و خداخواهى و اخلاص آنان بود.

 

و.... اینک «میثم تمار» مردى از این فرزانگان و چهره‏اى آشنا براى طالبان ارزشهاى معنوى و راهیان مسیر حق و شرف و جهاد و صبر و یقین!

 

اگر «میثم‏»، شیفته على -علیه السلام بود به خاطر حق و عدل و اسلام و فضایل على(ع) بود; اگر «میثم‏» عشقى سرشار و شگفت و محبتى عمیق و زلال به مولا داشت‏به خاطر آن بود که آن حضرت، کمال مجسم و تبلور اسلام و قرآن ناطق و عینیت دین بود. على دوستى میثم، به حق‏دوستى او برمى‏گشت; حق‏دوستى‏اش، به ایمان و عقیده و شناخت و بصیرت آن شهید مصلوب، مربوط است.

 

شناخت چهره بارز میثم، ما را با سیماى دین، آشناتر مى‏کند; و زندگینامه این زبان راستین حق و یار وفادار امیرالمؤمنین، ما را به محتواى سازنده قرآن و مکتب، رهنمون مى‏گردد; و حیات پربار و شهادت پرافتخار این پرورده مکتب على‏بن ابى‏طالب و شاگرد کلاس وحى و تعالیم انبیایى، براى ما نیز سراسر درس است و آموزش و الهام و اسوه و سرمشق.

 

شخصیت پرجاذبه این شیعه على و پیرو حق و شهید راه فضیلت و راستى، چنان تابناک و نورانى است که در طول چندین قرن، همواره الهام‏بخش و درس‏آموز شیفتگان عدل و آزادى بوده است. کدام آزاده مکتبى و انسان شرافتمند و متعهد و باطل‏ستیز و حق‏جوست که نام «میثم‏» را نشنیده باشد؟!

 

گرچه میثم، پیشه‏ورى ساده در کوفه بود، اما والایى ایمان وعظمت روح وجلالت‏شان و فداکارى بى‏نظیر و استقامت‏سترگ او در راه حق از او انسانى جاوید ومسلمانى نمونه ساخته است، که اوراق تاریخ اسلام را با نام خویش، مزین کرده و سندى افتخارآمیز براى آیین مقدس اسلام است که چنین فرد مهذب و ارزشمندى به بشریت، تقدیم داشته است.

 

و ... بالاخره، «میثم‏» را باید شناخت. به دنبال این معرفت و شناخت است که زمینه پیروى و تبعیت فراهم مى‏گردد. پس از این مقدمه برویم سراغ او که ما را مى‏خواند و طنین کلام بیدارکننده او از زبان گویایش در گوش تاریخ پیچیده است.

 

میثم تمّار کیست ؟

 

میثم، فرزند یحیى بود. از سرزمین «نهروان‏» که منطقه‏اى میان عراق و ایران است. بعضى او را ایرانى و از مردمان فارس دانسته‏اند; او را «ابو سالم‏» هم مى‏خواندند.

 

ابتدا، غلام زنى از طایفه «بنى اسد» بود. حضرت على(ع) او را از آن زن خرید و آزادش کرد (1) .

میثم، از اصحاب پیامبر به شمار آمده است (2) . هرچند از جزئیات زندگى او درسالهاى نخستین حیاتش و در روزگار صدراسلام، اطلاع‏مبسوط در دست نیست. لقب «تمار» (خرما فروش) راهم ازآن جهت‏به او مى‏گفتند، که در کوفه خرما فروش بود.

 

میثم تمار، علاوه بر آن که خود، مسلمانى فداکار و پاک و شیعه‏اى وفادار و خالص بود، خاندانش نیز از رجال و بزرگان‏شیعه بودند. میثم، شش پسر داشت و نوه‏هایى بسیارکه بطور عمده، آنان هم همچون پدر در صراط مستقیم حق و تبعیت از اهل‏بیت و اعتقاد به ولایت و رهبرى امامان معصوم بودند و بیشتر آنان در شمار راویان احادیث ائمه یادشده‏اند. ائمه شیعه هم به میثم و فرزندانش اظهار محبت‏وعلاقه کرده و از آنان تجلیل مى‏کردند. پسران میثم، عبارت بودند از: عمران، شعیب، صالح، محمد، حمزه و على.

 

شعیب از اصحاب امام صادق(ع) و صالح از اصحاب امام باقر و امام صادق(ع) بود. حتى امام باقر(ع) به صالح فرمود:«من به شما و پدرتان علاقه بسیار دارم.» (3) عمران هم، از اصحاب امام سجاد و امام باقر و امام صادق -علیهم السلام‏بود.این گونه کلمات، هم میزان اعتبار این خانواده رانزد ائمه مى‏رساند و هم پیوستگى ورابطه و محبت و تبعیت‏خاندان میثم و خود او را نسبت‏به امامان شیعه نشان مى‏دهد.

دل به امام سپرده ای؟

 

اکنون، هنگام آن است که در قافلهء امام صف اصحاب عاشورائی از فرصت طلبان ابن الوقت و بادگرایان جدا شود .... چرا که دیگر همه می دانند کوفه در تسخیر ابن زیاد است. از کوفه نسیم مرگ می وزد ، نسیمی که بوی خون گرفته است... امّا هنوز راه های بازگشت مسدود نیست و بیابان ، وادی حیرتی است که از اختیار انسان تا جبروت حق گسترده است.

 

برای آنان که دل به امام نسپرده اند، این وادی عرصهء بی فردای دهشتی طاقت فرساست. امّا برای اصحاب عاشورائی ِ امام عشق ... آنها در کوی دوست منزل گرفته اند و اینچنین، از زمان و مکان و جبر و اختیار گذشته اند ... این باد نیست که بر آنان می وزد ؛ آنها هستند که بر باد می وزند. آنها از اختیار خویش گذشته اند تا جز آنچه او می فرماید اراده ای نکنند و چون اینچنین شد، جبروت حق از آدینهء اختیار تو ساطع می شود. آیینه را رسم این است که " انا الشّمس " بگوید ، امّا ـ تو ـ او را اذن مده تا این " اَنا " را حجاب "هُو " کند.

 

تو چه می کنی؟ باد تو را به این سو و آن سو می کشاند یا تو باد را راهبری؟ اختیار و عقل در این مکان و زمان که سپاهیان زر و زور امامت را به مسلخ راهنمائی می کنند به تو چیه می گویند ؛ بمان یا برو ؟

 

لعنت و نفرین بر آن اختیاری که برای روی آوردن به آن باید پشت به حق کنی! خوب ببین و نیک تر بنگر تا قلّادهء دنیا را بر گردنشان ببینی و سر رشتهء قلّاده را که در دست شیطان است.

 

آنان فکر می کنند که این راه را به اختیار خویش می روند ... غافل از اینکه شیطان ، اصحابِ دنیا را با همان غرایزی که در نفس خویش دارند می فریبد.

مثل محرّم

اگر چه مثل محّرم نمی شوم هرگز

                                 جدا ز روضه و ماتم نمی شوم هرگز

مرا ببخش مرا چون که خوب می دانم

                                 که توبه کردم و آدم نمی شوم هرگز

اسیر جاذبۀ حُسن یوسف یاسم

                               که محو در گل مریم نمی شوم هرگز

گناه کارم و حتی بدون اذن شما

                                  بدان نصیب جهنم نمی شوم هرگز

به جان عشق قسم غیر چهارده معصوم

                           به پای هیچ کسی خم نمی شوم هرگز

قسم به قلب سپیدت سیاهپوش کسی

                                   بجز شهید محّرم نمی شوم هرگز

نَمی فُرات بیاور چرا که من قانع

                           به سلسبیل و به زمزم نمی شوم هرگز

در انتهای غزل من دوباره می خواهم

                                 فقط برای تو باشم نمی شوم هرگز